سید محمد جواد ذاکر

به یاد مرحوم سید محمد جواد ذاکر

سید محمد جواد ذاکر

به یاد مرحوم سید محمد جواد ذاکر

شمه ای از احوالات مرحوم سید جواد ذاکر

 

شمه ای از احوالات شهید سید جواد ذاکر

1_ سکونت در حجره معرفت

2_ تحسین حر ابن یزید ریاحی (ع) از سید جواد ذاکر

۳ اجنه عزادار هم صدای او را پسندیده بودند...

4_ کودک روضه خوان(کودکی سید جواد)

 5_ کودک شب زنده دار(کودکی سید جواد)

6_ نگاهی پنهانی به درد دل نهانی

۷ زندگینامه سید جواد ذاکر 

8_ روضه خوانی در بیمارستان

۹ دیگر همه راضی شده بودند جز یک نفر

10_ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

۱۱ـ وقتی پدرش به اجدادش پیوست{شروع بیماری سرطان}

12_ وداع با او در قبر

13_ رویای اول او در محضر امیر المومنین(ع)

 

توجه!
هر گونه کپی برداری از متن زیر یا متن کتاب که به زودی در وبلاگ نمایش داده میشود بدون اجازه مدیر وبلاگ ممنوع و شرعا حرام میباشد

قسمت هایی از کتاب مجذوب الحسین(ع)

شمه ای از احوالات شهید سید جواد ذاکر(من مات علی حب آل محمد مات شهیدا)

زندگینامه سید جواد ذاکر

اقا میر محمد ذاکر معروف به سید محمد جواد ذاکر طباطبایی در قریه ای نزدیک خوی بنام فیرورق و در خانواده ای وابسته به اهل بیت(ع)متولد شد.پدرش همچون پدرانش عالم و از روضه خوانان بنام منطقه بود و اصلا فامیلی آنان بر گرفته از همین مداحی اهل بیت بود.نسبت این خانواده از سادات به امامزاده <سید فتاح>که در روستای نزدیک خوی به نام ممیش آباد که صاحب قبه و بارگاه است می رسد و خود سید فتاح هم از فرزندان سید حسن حسینی کوه کمره ای واقع در اطراف کوه کمره و خامنه می باشد و از این جهت صاحب نسب قوی و محکم در سیادت می باشد.

مداحی و روضه خوانی در تبار این خاندان از سادات به صورت ارثی منتقل می شد به طوری که اجداد آنان نیز همگی مداح و روضه خوان اهل بیت بودند.پدر بزرگوار سید جواد میر محمد حبیب الله ذاکر از روضه خوانان بنام در منظقه و دارای شخصیتی بسیار محترم بود آن عزیز که یکسال قبل از رحلت سید جواد از دنیا هجرت کرد و به اجداد طاهرینشان ملحق شد از کودکی آموزه های مداحی را به فرزندان خویش منتقل می کرد به طوری که از همان ابتدای کودکی طفل با روضه و گریه بر اهل بیت رشد می کرد و بزرگ می شد.


سکونت در حجره معرفت.

حظور او در مدرسه رضویه و حجره شماره سی و یک جای دنج و خلوتی برای راز و نیاز با معشوق حقیقی خودش فراهم کرده بود.
هم حجره اش و همدرسش که چند سالی با او و در خلوت او حظور داشت نقل می کند....سید جواد شبها تا صبح بیدار بود و بفرموده شیخ جعفر مجتهدی برای حضرت زینب (س)شمع روشن میکرد و نماز شب می خواند البته چند رکعت از نماز شب را نشسته می خواند بیاد همان نماز نشسته زینب کبری در شب یازدهم محرم الحرام که از بار مصائبی که بر دوش آن علیا مخدره بود نماز را نشسته خواندند نماز خواندن با این حس و حال و تلفیق نماز شب و روضه و گریه بر امام حسین معجونی قوی برای او که صاحب روح بزرگ و شخصیت معنوی عظیم بود موجب تعالی روح این سید بزرگوار شده بود.
بیشترین کار او در حجره توسل بود.چنان ناله و اشک در چهره نورانی اش تاثیر گذاشته بود که تمام اهل مدرسه علاقه وافری به دوستی با او داشتند همه میخواستند هم حجره این این جوان سرا پا توسل شوند علاقه وافر او به سجده و سجده های طولانی او وراز و دلهایی که با محبوب و معشوق می کرد.محبت او را در دل هر کس که یکبار او را می دید جاری می ساخت چرا که هر کس اهل بیت را خالصانه دوست داشته باشد خداوند محبت او را به آبهای جاری می ریزد و هر کس از آن آب بخورد دوستدار آن محب مخلص می گردد.

تحسین حر ابن یزید ریاحی (س)از سید جواد ذاکر

پدر خانوم محترم ایشان نقل میکند که:سید جواد گفت روزی روضه حر علیه السلام را خواندم و بسیار گریه کردم .شب هنگام در عالم رویا شخصی را دیدم بسیار مسن و با جلالت که نزدیک من آمد و از من قدر دانی کرد از او علت ایت تشکر را پرسیدم فرمودند که:امشب روضه من را بسیار با ادب خواندی و مانند سایرین مرا دشمن و معاند اهل بیت خطاب نکردی.....

اجنه عزا دار هم صدای او را پسندیده بودند...

عزاداری بر سید الشهدا سلام الله علیه مخصوص نوع بشر نیست بلکه جنیان نیز برای آن حضرت عزاداری می کنند چنانچه در داستان زعفر جنی این مطلب آشکار است.

شبی روضه در منزل آقای سجادی بر قرار بود و یکی از دوستان خانوادگی آنان در محفل حظور داشت بعدد از تمام شدن مجلس و رفتن عزاداران میهمان خانواده در آن مکان که هیئت تشکیل شده بود به خواب رفه بود ساعتی نگذشته بود که آن فرد با هول و اضطرابی عجیب صاحب خانه را صدا می کند و از او می خواهد که در را باز کند تا او برود آقای سجادی می فرمایند که:از او علت این کار و و علت وحشت و اضطرابش را ژرسیدم اما ایشان گفتند :که تا شما رفتید.دیدم دسته هایی از اجنه در حالت عزا و سینه زنی وارد حسینیه شدند و ترس بر من غالب شد به طوری که اختیار از دست داده و از حسینیه خارج شدم و دیگر هم نمی توانم در آن مکان بمانم.

آوای حزن انگیز آن شوریده دل شور انگیز نه مورد ژسند عام انسانها بلکه در عالم اجنه نیز طرفدار داشتو این اثر حزن را نمکی می دانست که شمسه ایوان ولایت حضرت صدیقه صغری زینب(س)بر جان او ژاشیده بود آری:

نام زینب خاک را زر می کند **دخت حیدر کار حیدر می کند

 

۴ـ کودک روضه خوان

از خانواده ایشان نقل شده که سید جواد کوچک بود بین سه الی چهار سالگی متکا و بالشتها را روی هم می گذاشت و به خیال کودکانه خویش منبر درست می کرد.بالای منبر می رفت و بدون توجه به اینکه کسی داخل اتاق باشد یا نباشد شروع به روضه خوانی می کرد اشعاری که در آن سنین بلد بودبیشتر زبان حال حضرت رقیه (س) بود .اشک چونان در آئیز چشمانش می شد.

انسان وقتی به چهره او نظاره می کرد چیزی جز یک ارتباط بسیار قوی با اهل بیت را به تماشا نمی نشست ارتباطی که نه زبان آن را بیان می کرد و نه رفتار بلکه این قطرات اشک بودند که دانه دانه کلمات را از لابه لای پلکها خارج می کردند آری اشکها می گفتند که این دل به دلدار متصل است و قلب معدن محبت اهلبیت و مورد توجه نازدانه ابا عبد الله حضرت رقیه شده است.

از همان ابتدای کودکی یادگیری این مسائل برای یک کودک سه چهار ساله و درک مصائب یک نبوغ می خواهد نبوغ ولایت نبوغی که به طفل می آموزد به جای بازی با هم بازی های خود خضر وار به دنبال چشمه پر فیض رحمانی اهل بیت باشد و از زلال آن چشمه بنوشد تا الی یوم القیامه جاودان باقی بماند...............

.........این سخنان هیچ بعدی ندارد . جایی که شیخ حسنعلی نخودکی می گوید : ای کاش به جای رفتن در پی اذکار و اوراد .عمرم را در تقرب به وجود صاحب الامر می کردم.

 

 ۵ـ کودک شب زنده دار و بیدار دل

به نقل از خانواده محترمش:سید جواد از همان کودکی علاقه زیاد به شب زنده داری و بیداری در شب داشت .شب محرم سر و پوشاننده اسرار است بیاد دارد که سید جواد سه ساله چه درد دلهایی با او کرده و این اسرار کودکی را باید از شب پرسید که او در دل شب چه می گفت.

بعضی اوقات در هنگام خواب بعد از بیداری شبانه خانواده می گفتند:که می دیدیم چیزی زیر لب زمزمه می کند اما نامفهوم و متوجه نمی شدیم خانواده اش می گفتند روزی دقت کردیم که ببینیم چه می گوید دیدیم سید جواد دارد این آیه از سوره کهف را تلاوت می کند <<ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا>>همان آیاتی که سید الشهدا در کوفه هنگام خطبه خوانی خاتون دو سرا زینب کبری (ع) تلاوت کردند.

طی طریق بین زمان وصال یار****کاین طفل یک شبه ره صد ساله می رود

رشته ای بر گردنم افکنده دوست*****می کشد هر جا که خاطر خواه اوست

آری کودکی سید جواد در روضه و اشک و ناله بر شاه مظلومان گذشت. وسید جواد به سنین بلوغ رسید تا جایی که در آزمون ورودی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی قبول شد اما شاید نا خواسته و ندانسته او به سمتی کشیده می شد.ظاهر کار این بود که او باید به دانشگاه برود وادامه تحصیل دهد اما او در مدار مغناطیس بسیار قوی قرار گرفته بود که او را به سمت خویش می کشید مغناطیس به نام عش آل محمد آهن ربایی که بجای آهن دل می ربود و یه سمت خویش می کشید دیار قم حرم آل الله و مزار فاطمه معصومه (س)او و یکی از آشنایان خانوادگی به نام سید حمید فتاحی که ایشان نیز در کسوت روحانیت مشغول به تحصیل دینی بودند به سمت کعبه رضوی و مزار گم شده فاطمی حرکت کرد و ناگاه خویش را در دل این کعبه دید.تو گویی قم را صدا می زد که سید جواد به این سو بیا و او که منتظر ندایی از جانب دوست بود نه به پا بلکه با سر این مسیر را آمد و وارد قم .این وادی ایمن خدا و حرم اهل بیت و شهری که از ابتدای تاسیس جز شیعه در بنای آن دخالت نداشته است آغوش خود را گشود تا این بار سیدی غریب و مظلوم را در دل خود جای دهد.

نگاهی پنهانی به درد دل نهانی

بسیار زیبا بود وقتی انسان در گوشه ای پنهان شده بود درد دل او را با ساحت قدس علیا مخدره زینب سلام الله علیها می شنید چه دلپذیر او عمه عمه می گفت چه راحت با آن ملیکه ملکوت آسمان گفتگو می کرد و تمنای قلبی خویش را ابراز می کرد روزی در جمعی کوچک نشسته بود و این بیت را خواند که زبان حال حضرت زینب سلام الله عیها است:

چرا در خانه ما یک نفر مهمان نمی اید****ندارم شکوه ای از کس چرا سلمان نمی آید

و همه گریه کردیم افراد کم کم بلند شدند و رفتند اما سید کما کان می گفت:چرا سلمان نمی آید و گریه می کرد من هم بر خواستم و از اتاق خارج شدم رفتم بیرون و انگور خریدم وبرگشتم انگور ها را شستم و وارد اتاق شدم.دیدم هنوز هوای دیدگان سید بارانی است انگور را جلوی او گذاشتم دیدم زیر لب زمزمه می کند:نه نه جان......

روضه خوانی در بیمارستان

شبها پرستاران با او تماس می گرفتند و در حالی که او بر تخت و در حال شیمی در مانی بود.از او تقاضای روضه خوانی می کردند او که هیچ گاه به احدی جواب رد نداده بود در نهایت آرامش برای آنان روضه می خواند و آنجا را نیز تبدیل به محفل ماتم سید الشهدا کرد آری ! عاشق در هر کجا که باشد نام معشوق و محبوب خویش را از دل می برد و لحظه ای از او غافل نخواهد بود.آنچه در آن ایام در دل او تلاطم می کرد چیزی جز جذبه عشق حسین علیه السلام نبود و او هر لحظه خویش را نزدیکتر به ارباب خویش می دید.صبر او در این بلا برای همگان سر لوحه و سر مشق گردیده بود شخصی که گردن او آنزوکت سرم متصل و بیمار کلیوی بود روزی به او سر زد و از مشقت درد و رنج خویش ناله و ندبه می نمود و در انتهای سخن خویش.از سید پرسید راستی!!درد تو چیست؟سید با همان آرامش و لبخندی رضایت بخش گفت:سرطان.مرد از تعجب انگشت حیرت به دندان گزید و گفت:سرطان داری وآن وقت اینگونه آرامی؟!غافل از اینکه مکتب صبر.به او آموخته بود در این راه حبابی از صبر زینب علیهاالسلام شود.دراین راه اگر به تو خارجی هم گفتند تحمل کن و چیزی مگو که الصبر مفتاح الفرج.

توضیح نویسنده وبلاگ:این ماجرا مربوط به سال ۸۴ . اوایل بیماری سرطان و دوره اول شیمی درمانی می باشد.

دیگر همه راضی شده بودند جز یک نفر

دیگر به اواخر این چله نشینی*آخر خویش نزدیک می شد تهران با محدودیتی که بیمارستان قائل می شد دیگر جای پشت در نشستن و به انتظار.شبها را صبح کردن نبود دیگر ملاقات ها هم محدود شده بود انگار که کسی دیگر دعایش نمی کرد که او.شفا یابد .لحن دعا عوض شده بود.می گفتند خدا هر چه صلاح می داند درباره او عمل کند .انگار رضایت به موت او بیشتر از رضایت به حیات او شده بود و همه راضی به عروج ملکوتی او بودند.همه راضی بودند جز یک نفر که هنوز در خلوت خویش و از جده ی خویش تمنای بازگشت سید جواد را داشت و تا آخرین لحظه امیدش قطع نگردید.آری!!همسر او هنوز راضی نشده بود که سید جواد او را ترک کند و سید جواد نمی خواست دل کسی را بشکند.آنهم از نزدیکترین کس به خودش و همراز و همدم خویش.

یک شب قبل از فوت سید جواد. همسرش در عالم رویا می بیند که سید جواد بر او وارد می شود و مضطرب و در حالتی اشک آلود خطاب می کند به او که :تمام اهل دنیا از من دل کنده اند و راضی شده اند که من بروم جز تو!مرا رهایم کن تا در امواج وصال غوطه ور شوم رهایم کن تا این نیمه جان را هم در مسلخ عشق تقدیم معشوق کنم.رهایم کن تا اسماعیل وار ذبیح جذبه ی حسینی و قتیل اشک زینبی گردم.رهایم کن که برای تاب و توان .قاموس جانم معنایی نمی یابد صبر را به نهایت رسانده ام و نزدیک است که گریان چاک کنم و خویش را در ورطه هلاک اندازم.نهایت التماس را در چشمان منتظر و خسته ام ببین و رهایم کن .صبحدمان هنگامی که التماس سید جواد را آن مخدره به تماشا نشست با خدای خویش اینگونه افشای راز کرد که:من از او گذشتم و تو هر چه صلاح دانی بجای آر که صلاح کار خویش خسروان دانند.

شهادتی در راه بود و از او برای مداحی در آن سو دعوت شده بود......ادامه دارد...... .

 

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

هر کس تنها چند شب همدم او می شد محبت اهل بیت در دل او جوانه می زد .چون صحبتی غیر ولایت از او شنیده نمی شد او هر دم به یادسید الشهدا بود او در ورضه و گریستن تاسی به جدش امام زین العابدین کرده بود همانطور که ایشان سر باز می کرد.او هم با تاسی به سید الساجدین می گریست و حکایت مصیبت آنان را تکرار می کرد.بطوری کهآقای سید مهدی قویدل نقل می کند که:با دیدن بچه دو سه ساله حالت او عوض می شد و بیاد حضرت رقیه اشک می ریخت و بی قرار و بی تاب می گردید چنان محبت در دلش شعله ور شده بود.که یکی از دوستان دوران مدرسه اش نقل می کند :که شب زمستانی سید جواد را دیدم که داخل درآب حوض مدرسه شده بود در حالی که سرمای هوا بیداد می کرد با تعجب جلو رفتم و گفتم که :سید سردت نیست؟!.الان است که سرما بخوری از حوض بیرون بیا ولی دیدم که با همان قیافه معصومانه خویش لبخندی زد و گفت هوا خوب است و آب هم گرم است!بیا جلو رفتم دست دراز کرد و گفت دستم را بگیر.دستش را گرفتم به حدی داغ بود که از حرارت بدنش بی تاب شدم و انگشت به دهان مات کرامت این بزرگوار ماندم.

او در همان بدو ورود به رضویه وآشنایی با رفقا و دوستانش مانند آقایان سید علی سجادی .سید مهدی قویدل.ابوالفضل نوری.ودیگران که ذهن حقیر یاری نمی کند.به تمامی این افراد گفته بود که من قبل از سی سالگی از این دنیا کوچ خواهم کرد.وهمه دیدند که این سید به وعده خویش وفا کرد و از این دنیا بار سفر بست.

از سایر خصوصیات اخلاقی سید جواد که اهل رضویه به آن معتقدند. وآن را اذعان می دارند این است که سید جواد بسیار متدین اهل دعا و ذکر بوده و احدی در رضویه از او خلاف شرعی ندید.اذان صبحی که سید جواد در رضویه می گفت.حالت عجیبی در مدرسه ایجاد می کرد و نغمه داودی او انسان را مشتاق راز و نیاز و گلبوسه به مهر و سجاده می نمود.دعا خواندن او در رجب و رمضان انسان را متصل به منبع فیض می نمود آنهم دعایی که مخلوط با روضه و گریه بر ابا عبد الله باشد.

شخصی از اهالی رضویه نقل می کند: که مدتی بود در احوالات سید جواد دقت می کردم و این سوال برایم ایجاد شده بود که آیا کارهایی که او انجام می دهد.درست است یا نه؟ وآیا گریه و ناله مداوم بر سید الشهدا که از او شنیده می شد.منافات با طلبگی ندارد؟در عالم رویا دیدم سید جواد در حالیکه مانند ملکی دو بال بسیار بلند دارد و در اوج ابهت و وقار مشغول پرواز است.کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها.

 

وقتی پدرش به اجدادش پیوست(اوایل بیماری)

پدر بزرگوارش را از دست داد. یادمان نمی رود که در اربعین حسینی برای پدرش بزرگداشت گرفت و یادی گرامی داشت 28 صفر همان سال بود که در مشهد اتفاقی که نباید می افتاد برای او رخ داد. تازه از حرم آمده بود ملتهب و بی تاب در چشمانش اضطراب موج می زد.گویی دردی در عمق جانش رخنه کرده بود.آمده بود تا سری به دوستان قدیمی اش بزند همان مکان قدیمی که روزگاری با هیئت شیفتگان رقیه سلام الله علیها در آنجا جامهای پنهانی معنوی زده بود آمد ولی از درد به خود می پیچید مکرر سرفه می کرد و لا به لای سرفه های شدید خون بالا می آورد سریع آماده شدیم شب شهادت امام مجتبی و پیغمبر علیهم السلام بود و بیمارستان رفتیم.دکتر اورزانس معایناتی کرد.اما تشخیص نداد که درد او چیست.فقط مسکن به او تزریق شد و ساعتی زیر سرم و بعد هم تا صبح به او جوشانده دادیم تا سینه اش آرام بگیرد.درد طوری بود که در هر نقطه از بدنش که دست می زدی صدای او بلند می شد کمی آرام شد ولی صبح رفت و شامگاه در شب شهادت حضرت رضا علیه السلام دوباره در حرم خواند این بار شدت درد او بالا گرفت راه بیمارستان و از آنجا عازم قم شد و مدتی در بیمارستان حضرت معصومه سلام الله علیها در قم بستری شد.آزمایشات اولیه انجام شد و برای تکمیل این آزمایشات و تشخیص دقیقتر به تهران و بیمارستان پاستور منتقل شد و در آنجا کشف شد که سرطانی در ریه سید جواد خانه کرده است

هر که در این بزم مقرب تر است*****جام بلا بیشترش می دهند

اوائل بحث به این صورت جدی نبود که او سرطان دارد.بلکه در حد یک مرض ریوی بحث مطرح شده بود و خود سید هم باورش نمی شد که سرطان داشته باشد.اما حقیقت این یود که سرطان.تمام ریه او را گرفته بود و او باید شیمی درمانی تن می داد . او مدتی را می خواست تا فکر کند که چگونه با این بیماری لا علاج مبارزه کند.او بهترین راه را رجوع به طبیب نفوس و خلائق و اربابش دید و متوسل به آن جناب شد اما نه برای شفا بلکه برای اینکه بداند وظیفه او چیست و چه باید بکند و گرنه کسی که در مسلک خود اختیاری ندارد و در وجود خوش آهنگ تر پیش می رود و مستی او دو چندان خواهد شد لذا کما فی السابق آهنگ کار خویش را بدست دلدار سپرد و همان سیر را با همان حال ادامه داد. نه چیزی می خواست و نه چیزی طلب می کرد. بلکه آن را که برایش رقم خورده بود با جان و دل می پذیرفت.

کما اینکه تا آخرین لحظات می گفت:این یک امتحان ساده است برای من و من می دانم که از این امتحان سربلند بیرون خواهم آمد.

وداع با او در قبر

باران نمی بارید ولی خاک قبر گل آلود شده بود.چقدر یا حسین گفتند چقدر بر آن سید عشاق گریه کردند نمی دانم فقط این را بگویم که طوفان اشک بود و ناله که باریدن گرفته بود.موجهایی که از دریایی بنام دل بر می خواستند همه به ساحل قبر سید جواد آرام می گرفتند صورتش را که بر خاک گذاشتند شدت ناله ها بالا گرفت فریاد یا حسین و یا زینب آن حوالی را پر کرده بود.الله اکبر از الطاف اهل بیت که اگر بخواهند کسی را در چشم مردم عزیز کنند.اینگونه با او معامله خواهند کرد انگار هنوز بدن او حرارت داشت گر چه سرمای موت بدن او را گرفته بود.اما هنوز آتشفشانی که در دل داشت فوران می کرد او خوب بهانه ای بود برای گریستن.اوکه در حالت سلامت و مرض و کما بانی روضه شده بود .اکنون نیز جنازه بی جان او مردم را به گریه بر سید مظلومان عالم تشویق و ترغیب می کرد.

عجب حکایتی است و چقدر این مظلومیت با شکوه است!وصول به دلدار و خانه کردن در کنار او چقدر دوست داشتنی است.آری.این است پایان کار متوسلی بنام سید جواد ذاکر.

رویای اول در محضر امیر المومنین

همان شب اول دفنش سیدی بزرگوار از دوستان در عالم رویا دیدیند که:در نجف و در قبرستان وادی السلام هستند و حضرت امیر بر تخت ولایت جلوس فرموده اند ناگاه ناگاه سید جواد وارد آن وادی شدند و به امر حضرت شروع به روضه خوانی کرد.آری همانطور که در روایت است جنازه مومنین بعد از فوت به وادی السلام منتقل خواهد شد و چه سعادتی بالاتر از این برای آن سفر کرده عزیز که در محضر مولا مداحی کند و دعبل وار قصیده عشق سراید و از دست کریمانه امیر المومنین صله حسن و محبت دریافت نماید .چه افتخاری بالاتر از این. خوشا به حال او که با اهل بیت زیست و با آنان و به سوی آنان پرواز نمود. اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد و آل محمد صلی الله علیهم اجمعین.

 

 

 

 

 

یک شب تا تغسیل و تکفین

شب شهادت ام العشاق بود و جماعت ماتم زده دنبال مکانن برای براز احساسات خویش. اولین مجلس به مناسبت شهادت و به یاد بود آن بلبل آستان یل ام البنین تشکیل شد.مسجد امام حسین علیه السلام. بلوار محمد امین.همه آمده بودند از هر گروه و فرقه ای.روضه خوانی و سینه زنی گرمی بود.کفن سید را هم آوردند تا بعنوان تبرک در مجلس گردانده شود و عرق سینه زنان بر آن بنشیند.و به قول خودش:

چایی های روضه هات بدلم مستی میده ****** عرق سینه زنات قدرت و هستی می ده

تا بساط عیش و نوش معنوی در آن دنیا هم فراهم شود.

 

حکایتی عجیب

اما خانواده سید جواد در خوی صاحب عزای دیگر هم بودند.آخر در همان روزی که سید جواد تشییع شد عمه اش در خوی هم از دنیا رفت و تشییع شد و چقدر زیباست وقتی بدانید که در ایام کودکی سید جواد در خوی. روزی سید جواد و عمه اش در اتاقی نشسته بودند و سید جواد مشغول روضه خوانی برای حضرت زینب سلام الله علیها بود ناگاه در اتاق باز می شود و سه نفر از مخدرات وارد اتاق می شوند. اتاق را نور می گیرد .حالتی عجیب در آن اتاق ایجاد می شود. تمام اهل خانه متوجه می شوند که اتفاق معنوی عجیبی در خانه رخ داده است همه به سمت اتاق هجوم می آورند و می بینند که سید جواد و عمه اش در آرامش کنار یکدیگر نشسته اند و لبخندی از وصال بر لبانشان نقش بسته است و این جمله از آن کودک نازنین خطاب به عمه اش به یادگار در صفحه ذهن اهل خانواده می ماند که : عمه جان غصه نخور.ما با هم میهمان حضرت زینب سلام الله علیها خواهیم شد.

پدری مهربان

سید جواد فی الواقع امام زمان را پدر مهربان خویش می دانست.و رازهای نهانی خویش را با آن جناب می گفت.افراد را تشویق و ترغیب به انس بیشتر با ساحت مقدس امام زمان می کرد . و عجز و ناله اش در این مسجد انسان را بیاد عرفای صاحبدل و پیران طی طریق کرده می انداخت.بعد از هر حظور در مسجد جمکران به زیارت امامزاده علیرضا که واقع در اطراف جمکران است می رفت.به این مکان نیز اعتقاد ویزه ای داشت و بیشتر اوقات تنهایی و دلتنگی اش را در این حرم شریف و در محضر امامزاده پر می کرد و مشغول ذکر و دعا می شد. تا جایی که برخی دوستان می گویند که چند صباحی سید جواد دائما در آن حرم شریف بود و خود را دخیل به این شه زاده والا مقام کرده بود.


نظرات 1 + ارسال نظر
قاسم جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:30 ق.ظ http://http:\ghasem17.blogsky.com

با سلام خدمت شما دوست گرامی
وبلاگتون هر روز بهتر از دیروز می شه .
این پیشنهاد منو بپذیرید .
اگه تو وبلاگتون صدای خودشون رو لینک کنید خیلی بهتر
می شه .
امیدوارم موفق باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد